وبلاگ :
دوستانه
يادداشت :
شعر زيبا حميد مصدق و جواب فروغ فرخزاد به او
نظرات :
0
خصوصي ،
13
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
سيب نارنحي
دخترک خنديد و
پسرک ماتش برد !
که به چه دلهره از باغچه ي همسايه، سيب را دزديده
باغبان از پي او تند دويد
به خيالش مي خواست،
حرمت باغچه و دختر کم سالش را
از پسر پس گيرد !
غضب آلود به او غيظي کرد !
اين وسط من بودم،
سيب دندان زده اي که روي خاک افتادم
من که پيغمبر عشقي معصوم،
بين دستان پر از دلهره ي يک عاشق
و لب و دندان ِ
تشنه ي کشف و پر از پرسش دختر بودم
و به خاک افتادم
چون رسولي ناکام !
هر دو را بغض ربود...
دخترک رفت ولي زير لب اين را مي گفت:
" او يقيناً پي معشوق خودش مي آيد ! "
پسرک ماند ولي روي لبش زمزمه بود:
" مطمئناً که پشيمان شده بر مي گردد ! "
سالهاست که پوسيده ام آرام آرام !
عشق قرباني مظلوم غرور است هنوز !
جسم من تجزيه شد ساده ولي ذرّاتم،
همه انديشه کنان غرق در اين پندارند:
اين جدايي به خدا رابطه با سيب نداشت